نوشته شده در 88/6/3:: 11:18 عصر
الهی! با بارانی ترین نگاهم به درگاه ملکوتی تو پناه می جویم و نامهای مقدس تو را با ذره ذره وجودم تکرار می کنم. یا نور، یا نور النور، یا منور النور، یا نور کل نور ...
و عاشقانه تو را می خوانم و امید دارم که مرا بی اجابت نخواهی گذاشت
من مانده ام و یک برگ سپید ، یک دنیا حرف ناگفتنی ، یک بغل تنهایی و دلتنگی .....
درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی شود .
در این سکوت بغض آلود قطره ی کوچکی هوس سرسره بازی میکند ......
,برگه ی سپیدم عاشقانه قطره را به آغوش میکشد ....عشق تو نوشتنی نیست
در برگه ام کنار آن قطره یک قلب کوچک میکشم ........وقت تمام است
کلمات کلیدی : |